ديريست مي خراشد ومـي تازد
پاييز، اين مصيبت هــــــــرجايي
از قــــــهر وترکتازي اين وحشي
چيـــــــزي نمانده ناز وتماشايي
اين جا نشسته منتظرت هستم
تا کي درنگ؟ کان فريبايي؟
براين درخت پيرنمي ريبد؟
رقصيدن ورداي دلارايي؟
حيف است بر شقايق اين صحرا
باليدن ودوباره شگوفايي؟
بردشت هاي تشنه کمي بنويس
لالايي وترانهء دريايي
بنويس روي برگ گل نرگس
باردگر چکامهء شهلايي
بشکن سکوت سنگيي صحرارا
با نغمه هاي ساز نکيسايي
بنواز دانه هاي حصاري را
بامژده هاي باد مسيحايي
برفرق باغ، باردگر بر نه
تاج شکوه و ديهيم آقايي
از صبر، سينه ها همه لبريزست
پر گشته کاسه هاي شکيبايي
پيشاپيش نوروز مبارک