• وبلاگ : 
  • يادداشت : گلهاي باغچه من
  • نظرات : 18 خصوصي ، 29 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پژواک

    مردي همراه با پسرش در کوهستان مي­رفتند ناگهان پسر بر زمين خورد و درد شديدي احساس کرد، او فرياد کشيد آآآآه. در حالي­که تعجب کرده بود صدايي از کوه شنيد آآآآه.

    «بعد با کنجکاوي فرياد زد«تو که هستي؟» اما تنها جوابي که شنيد اين بود«تو که هستي؟»

    «اين او را عصباني کرد و داد زد «تو ترسويي» و صدا جواب داد «تو ترسويي»

    به پدرش نگاه کرد و پرسيد پدر چه اتفاقي دارد مي­افتد؟ پدر فرياد زد:
    «من تو را تحسين مي­کنم» صدا پاسخ داد «من تو را تحسين مي­کنم»

    «پدر فرياد کشيد «تو شگفت­انگيزي» و آن آوا پاسخ داد «تو شگفت انگيزي»

    پسرک متعجب بود اما هنوز نفهميده بود چه خبر است. بعد پدر توضيح داد اين پديده را«پژواک» مي­نامند.

    اما در حقيقت اين زندگي است زندگي هرچه را که بدهي به تو برمي­گرداند. زندگي آيينه اعمال توست. اگر عشق بيشتري مي­خواهي عشق بيشتري بده، اگر مهرباني بيشتري مي­خواهي بيشتر مهربان باش.
    اگر مي­خواهي ديگران نسبت به تو صبور و مودب باشند صبر و ادب داشته باش. زندگي تو حاصل يک تصادف نيست بلکه آيينه­اي است از کارهاي تو.