در حضور واژه هاي بي نفسصداي تيک تيک ساعت را گوش کنشايد مرهم درد ثانيه ها را پيدا کني
در امتداد نگاه تولحظه هاي انتظار شکسته مي شودو بغض تنهايي منمغلوب وجود تو مي شود
صداي جير جيرک ها به گوش مي رسدسکوت را نوازش مي دهندو جاي خالي آدم هاي شب نشين رابا نگاهي معصومانه پر مي کنند
نمي دانم چرا امشب واژه هايم خيس شده اندمثل آسماني که امشب مي بارد....و اينک بارانبر لبه ي پنجره ي احساسم مي نشيندو چشمانم را نوازش مي دهدتا شايد از لحظه هاي دلتنگي گذر کنم
مترسک ناز مي کندکلاغ ها فرياد مي زنندو من سکوت مي کنم....اين مزرعه ي زندگي من استخشک و بي نشان
اي کاش مي شد فهميد در دل آسمان چه مي گذردکه امشب با ناله اي بغض آلودبر ديار اين دل خستهاشک مي ريزد
ببين اندام تنهاييم را که در لحظه هاي خاکستريدر انتظار طلوع خورشيد است
هياهوي خالي و پوچ....من رادر حريم امن چشمانتبه آرامش برسان