به پايان مي رسد اسفند کم کم.....دوباره سال نـو با چند کم کم در اين بـازار گــرم دل شکستن.....گران تر مي شود لبخند کم کم
....هاشمي زاده.سلام صميمي بزرگوار صداي گام هاي سبز ومعطر بهـــار از پشت پرچين اسفند بگوش ميرسدوتوبا دسته گل سرخ وسفيدي به طراوت عشق ودوستي ومحبت...در حال وهوايم سبز شدي...حضورت که باعث شادي دل وجان وتعالي شعرم شده است بفال نيک ميگيرم...بدون شک اين حسن همدلي نويد بخش تداوم دوستي هاي زلال خواهد بود..واگر به علت عدم صحت کامل وفرصت کافي نتوانستم نقدي در خور آثار ارزشمندتان داشته باشم پوزش مي خواهم.شاعــري درد بــزرگي ست خـدا مي داندچـه کسي درد مــن ودرد شــما مـي داند؟.......هاشمي زاده
باسلام وتشکر ، اميد است سفره نوروزي وزيبا که گوياي ذ وق زيبا وخوش سليقه شما است گسترده وهمواره سرور وسلامتي مستدام باد سعادت وبهروزي ، سرور و سر سبزي شما سرکار خانم ناصري خواه از حي لايزال در سال نو آرزومندم
هر روزتان عيد وعيدتان مبارک باد .
ديريست مي خراشد ومـي تازد
پاييز، اين مصيبت هــــــــرجايي
از قــــــهر وترکتازي اين وحشي
چيـــــــزي نمانده ناز وتماشايي
اين جا نشسته منتظرت هستم
تا کي درنگ؟ کان فريبايي؟
براين درخت پيرنمي ريبد؟
رقصيدن ورداي دلارايي؟
حيف است بر شقايق اين صحرا
باليدن ودوباره شگوفايي؟
بردشت هاي تشنه کمي بنويس
لالايي وترانهء دريايي
بنويس روي برگ گل نرگس
باردگر چکامهء شهلايي
بشکن سکوت سنگيي صحرارا
با نغمه هاي ساز نکيسايي
بنواز دانه هاي حصاري را
بامژده هاي باد مسيحايي
برفرق باغ، باردگر بر نه
تاج شکوه و ديهيم آقايي
از صبر، سينه ها همه لبريزست
پر گشته کاسه هاي شکيبايي
پيشاپيش نوروز مبارک